همه چی رو گفتم به جز اون چیزی که واقعاً میخواستم بگم، که من همه کار کردم برات. همه کار. کارایِ عجیبی که وقتی بر می گردم باورم نمیشه.. من؟ واقعاً چطوری تونستم.. ولی خب نهایتاً جوابی نگرفتم. نگرفتم، صداش تو گوشم می پیچید. چی می گفت؟ خودت خواستی؟ خودت خواستی، آره خودت خواستی خودت خواستی چه دلیلی داره خوب نباشی مثلاً.. ای خدا تو انقدر احمق نبودی.. ولی من هنوزم از تو احمق ترم، تو هیچ کاری نکردی. هیچ کار. دقیقاً همین قدر رُک میگم. حداقل، نه اونقدر که من کردم. خیلی گذشته، حتّی نفهمیدی چیکار کردی، یه نفر از منم خودخواه تر پیدا شد..
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۸