دارم آهنگ قرمز رو گوش میکنم. همونی که مهم نیست چقدر عشق هیدن و زد بازی هستی ولی دوستش نداری. می دونی من دیده بودم که آدما چجوری از زندگی هم میرن. رفاقت های خیلی قوی چه بلاهایی سرشون میاد و دیگه عجیب نیست. ولی همیشه تدریجی بوده این روند. نه یهویی. میخوام بگم قرار نیست از یه جاهایی جلوتر بیای و از یه طرف نفهمی کجا وایسادی. به نظر خیلی طبیعی میاد که اگه نبودی محض رضای خدا بپرسی سمانه کجا بودی؟ جدی میگم ها. نمیدونین این یه جمله چه بد معجزه میکنه و دل آدمو خوش میکنه. انگاری که نه.. واقعن حضورت حس میشه. اگه نپرسن پس بود و نبودت فرق نمیکنه لابد. بار اول و دوم هم نیست خب.. به نظر این چیزا باید تو خون آدم باشه که شرمنده جونم.. انگار تو مال شما نیست. خلاصه تهش این که چیزی که عوض داره گله نداره. فردا روزی رفتیم و پیدامون نشد نگی سمانه بی معرفت بود. سمانه معرفتش اندازه خودتونه اتفاقن. چون خدارو شکر تا الان فهمیدم که یه سری ویژگی ها رو اگه تو یه سری آدما دیدم همونجا یه خط قرمز روشون بکشم که حتا ارزش فکر کردن رو هم ندارن. تازه این یکی از چشمه هاش. مبادا قرار باشه به خاطر بودن باهاشون خودتو عوض هم بکنی! دیده بودیم آدمو به خاطر خودت نخوان ولی اون باز منطقی تره.. یه دلیل لعنتی برام بیار که چرا من باید چیزی رو در مورد خودم عوض کنم؟ میخوام بگم انقدر برام عجیبه که چجوری به خودت اجازه ی اظهار نظر میدی که خنده م میگیره. :)) عزیزم هوای خودتو داشته باش خلاصه..
۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۴:۵۹