Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

 
این که نمیدونی قراره چی بشه و چی انتظارتُ می کشه بلاتکلیفیِ. مشکل دقیقاً اینه که من همیشه اونیَم که منتظر می مونه، کسی هم اهمیتی نمیده. بیشتر حسِ اینو داره که تو یه محیطِ بدون جاذبه معلق شده باشم. نه میدونم کِی قراره برسم یا اینکه اصلاً قراره برسم؟ تو همین بلاتکلیفی زمان هم میگذره، تند. یک ماه از تابستونی که از اول هم دوس ـش نداشتم و حتّی تو اوج خستگیِ امتحانا هم انتظارشُ نمی کشیدم گذشت. من هنوزم همونطور بلاتکلیفُ و معلقم. همه یِ دنیا منتظرم گذاشتن و هیچ کاری نمیتونم بکنم. تو این شرایط نمیشه بیخیال شد، نمیتونی بگی گورِ بابای زندگی و همه و همه و دوباره مثه قبل سرتُ فرو کنی تو مانیتور و کتابُ و برایِ خودت باشی.. یکم زندگی کنی برای خودت، نه برای بقیه. نه اونجوری بقیه ازت انتظار دارن باشی.
 
این وقتا حتّی بیخیالی هم جواب نمیده، انقدر فکرُ خیال داری که حتّی نمیتونی با کسی حرف بزنی، نمیفهمی داری چیکار میکنی. من بیخیال شدم -قبلاً- و بهتون قول میدم که این واقعی ترین حسی بود که داشتم. یه ذهنِ خالیِ خالی، بدون هیچ دغدغه و فکر و خیالی. دیگه واقعاً اهمیت نمی دی اون بیرون داره چی میگذره. زندگیِ واقعی اینه، اسم ـش همینه! ولی تو بلاتکلیفی نمیشه بیخیال شد. هر چقدرم دلیلِ همین بلاتکلیفی خودِ آدم باشه تو یه مقطع از زمان اتفاقایِ بد میوفتن و آدمُ بلاتکلیف می کنن.
 
زندگیِ زندگی.. وقتِ بلاتکلیفی باید فرار کرد، تایم ـش اونقدر طولانی نیست. تو خواب و نهایتاً زیرِ دوش خلاصه میشه، ولی فرارِ.. اینکه برای چند دقیقه یا چند ساعت هم که شده فرار کنی. فرار کنی از هر صدایی، از آدمایِ واقعی، حتی اگه بهترینا رو داشته باشی، همونا هم میتونن اذیت ـت کنن و منتظرت بذارن. اونموقع ـست که باید فرار کرد. از زندگی، از آدما، از دردی که از هر طرف بخونی دردِ. یه وقتایی باید فرار کرد از اینا، حتی اگه برگردی و ببینی هیچی عوض نشده و فقط زمان گذشته، حداقل اونقدر خسته نیستی برای ادامه دادن.
 
همیشه میگم از این بدتر هم میشه، ولی به نظرم هیچوقت نمی رسه که بگم این تهشِ. هیچوقت نمیشه بگم دیگه از این بدتر نمیشه.. همیشه خدا یه چیزی میتونه از این بدتر باشه. پس باش کنار بیا.. شاید فایده این معلق بودن  اینه که بهتر از اینه که با سر پرت شی زمین و خودتُ زندگیت داغون بشن. چطور اتفاقایی که هنوز نیوفتادن میتونن ذهنِ آدمُ انقدررر درگیر کنن؟ من فکرِ آینده رو نمی کنم، اصلاً. فکر اتفاقایی رو می کنم که وقت ـشونه.. ولی وقتشون داره میگذره. میدونی باید چیکار کنی باید شروع کنی ولی نمیشه نمیتونی. به خاطر هر چیزی، بلاتکلیفی ای که هر جوری میتونه باشه، حتّی دوست ـش داشته باشی حتی اگه این معلق بودن به معنیِ گذشت و زمانُ هر چیز دیگه باشه.
 
انتظار آدمُ مریض میکنه، جدی میگم. حتماً که آدم نباید تو تبِ چهل درجه بسوزه یا سرطان داشته باشه حتی اگه آخرین که باری که بیمارستان رفتم وقتِ زایمانِ مامانم سر خودم بوده باشه و آخرین بار اونقدر بچه بودم که وقتی رفتم دکتر گریه کنم، نمیشه اسمشُ مریضی نذاشت. خیلی وقتا میشه آدم دلش درد دل نمیخواد، نه اینکه آدمی نباشه که پای حرفات بشینه.. ولی خیلی وقتا گفتن ـش نه تنها مشکلی رو حل نمیکنه حتی یادآوریش مشکل رو سخت تر میکنه. مثلِ گریه کردن میمونه. اوّل پیدا کردن یه غم و بدبختی و درد برای گریه کردن، بعد از اولین اشک هم برای ادامه پیدا کردن اشکا باید دوباره دنبال یه دردِ دیگه گشت تا باز زار بزنی؛ مهم تر ازین کی رو دیدین با یه بار گریه کردن خالی بشه؟ پس میشه کارِ هر روزت و از زندگی افتادن.
 
تا چند سال پیش عصبانی که میشدم میزدم زیرِگریه، خب این قضیه کلاً جنبه مثبتی نداره.. وسط دعوا و داد و بیداد! ولی میدیدم کَسایی رو که مثه من هر تقی به توقی میخورد نمیزدن زیر گریه، نزدیک ترین آدمای زندگیم که شاید فقط چند بار گریه ـشونُ دیده بودم. به چشم یه اسطوره واقعی بهشون نگاه میکردم! آدمایی واقعاً قوی که به چشم ـم همه ی مشکلاتُ تو خودشون می ریختن و وقتی گریه می کردن توقع زلزله داشتم.
 
نمیدونم این خوبه یا بد، ولی خودم هم بعد یه مدت کوتاه همینجور شدم. آدمی که دقیقاً به همون سختی گریه میکنه. بردی تو یکی از آهنگاش میگه I can be strong when I want to be اونموقع که دیگه گریه نکردم حتّی خودم هم متوجه نبودم، فقط یه وقتی نگاه کردم به خودم و دیدم همونی شدم که حسرتِ بودنشُ میخوردم. مسئله دقیقاً همینه، هر وقتی که بخوام و فکر می کنم الآن همون وقته.. مهم نیست چجوری، مهم نیست چیشد که به اینجا رسیدم فقط وقتش رسیده.. اونقدر قوی که بالاخره میتونم تموم ـش کنم. اینکه باز به خودم بگم تو قوی تر از این حرفایی، اتفاقایِ بد (هر چقدرم زیاد و پیچیده باشن) تو زندگیِ همه هست و همیشه بلاتکلیفی و آدمایی که منتظرت میذارن.. الآن وقتشه، الآن..
 
 در آخر هم یه آهنگِ کره ای، موسیقی متنِ سریال باغ مخفی؛ با این که بعید می دونم با سلیقه کسی جور در بیاد. با این که فی الحال مشکلات بدتر از این حسایِ الکی هم وجود داره، ولی این آهنگ در هر شرایطی خوبه.. متن هم به هر حال واجبِ، نمیشه که ادم نفهمه خواننده چی میگه. به جهنم که چه حسی میده، باید بدونم حرفش چیه یا نه؟
 
 
 
One woman loves you
 
یه زن عاشقته
 
That woman loves you with all his heart
 
اون زن تو رو با همه ی قلبش دوست داره
 
Everyday like a shadow she follows you around
 
هر روز مثل یه سایه همه جا دنبالت میاد
 
When that  woman smiles she is crying on the inside
 
وقتی اون زن لبخند می زنه از درون داره گریه می کنه
 
How much longer
 
چقدر طول می کشه؟
 
Do I have to just look at you alone
 
مجبورم فقط تنها بهت نگاه کنم؟
 
This love like the wind
 
این عشق مثل باد
 
This worthless love
 
این عشق بی ارزش
 
؟If I keep trying will it make you fall in love with me
 
اگر من به تلاشم ادامه بدم، این تو رو عاشقم می کنه؟
 
come a little bit closer
 
یه ذره نزدیکتر بیا
 
Just a little bit
 
فقط یه ذره
 
I'm the one who loves you
 
من اونیم که عاشقته
 
Right now by your side
 
همین حالا کنار تو،
 
 
That woman is crying
 
اون زن داره گریه می کنه
 
That  woman is very shy
 
اون زن خیلی خجالتیه
 
So she learned how to laugh
 
به خاطر همین یاد گرفته چطوری بخنده
 
There is so much that can't be said even amongst close friends
 
چیزای خیلی زیادی وجود داره که حتی بین دوستای نزدیک هم نمی تونه گفته بشه
 
That woman's heart is full of scars
 
قلب اون زن پر از زخمه
 
So that woman
 
به خاطر همین اون زن
 
Loved you because you were the same
 
عاشقت بود چون تو هم عین اون بودی
 
Just another fool
 
مثل یه احمق دیگه
 
Just another fool
 
فقط یک احمق دیگه
 
Is it wrong to ask you to hold me once before you leave?
 
این اشتباهه که ازت بخواهم قبل از اینکه ترکم کنی ، یه بار منو در آغوش بگیری؟
 
I want to be loved ts true
 
من میخوام دوستت داشته باشم این حقیقته
 
Every day inside Inside shis heart she shouted and
 
هر روز درونش تو قلبش او فریاد زد و
 
That  woman is by your side again today
 
امروز دوباره اون زن کنارته
 
Do you know that I'm that woman?
 
تو می دونی که من اون زن هستم؟
 
You wouldn't act this way if you knew
 
اگه میدونستی این طـوری رفتار نمیکردی
 
You wouldn't know because you're a fool
 
نمیخوای بدونی به خاطر اینکه تو یه احمقی
 
How much longer
 
چقدر طول می کشه؟
 
Do I have to just look at you alone
 
مجبورم فقط تنها بهت نگاه کنم؟
 
If I keep trying will it make you fall in love with me
 
اگر من به تلاشم ادامه بدم ، این تو رو عاشقم می کنه؟
 
come a little bit closer
 
یه ذره نزدیکتر بیا
 
Just a little bit
 
فقط یه ذره
 
If I take one step forward you take two steps back
 
اگه من یه قدم به طرف تو بردارم ، تو دو قدم به عقب بر می داری
 
I'm the one who loves you
 
من اونیم که عاشقته
 
Right now by your side
 
همین حالا کنار تو،
 
That  woman is crying
 
اون زن داره گریه می کنه
 
Black Swan
۲۸ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر