Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

نامه

دوشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۷، ۰۹:۱۳ ب.ظ

سلام. حالت چطوره؟ اوضاع خوبه؟ اگه کنجکاوی بدونی- اگرچه بعید میدونم- اینجا اوضاع خیلی خوبه. پاییز چندین بار بارون اومد و زمستون سردی هم نیست. اینجا هنوز همونطور آرومه و خیابون همونقدر باریکه. 

میگن آدم وقتی داره می میره بیشتر از کارایی که انجام داده، از کارایی که انجام نداده پشیمون میشه. نمیدونم تو جز کدوم دسته ای

 و چون من رو نمیشناسی شاید اینطور به نظرت نیاد، اما من همیشه ترجیح میدم از کاری که انجام دادم پشیمون بشم، تا اینکه ساعت ها با خودم فکر کنم اگه اینطور میکردم و اونطور میکردم چی میشد. یعنی تو زندگیم خیلی وقتا بی گدار به آب زدم. و این بار سوالم این بود که چرا اونطور نگاه میکنی؟ البته که جواب خیلی جالب توجهی هم گرفتم. اینطور شد که جلو اومدم و نتیجه ی لرزش دستم اون شب، مواجهه با تو نبود. مثلن من موقع امتحان فیزیک هم همینطور دستام می لرزه. وقتی می رسم به جایی که جواب مسعله رو نمیدونم و اونموقع میشه که از نتیجه می ترسم. ولیکن من اون شب با بخش جدیدی از خودم مواجه شده بودم. اینکه چطور برای چیزی که واقعن میخوام- یا حداقل اون موقع فکر میکردم واقعن میخوام - حاضرم تو چند قدمی خونه، چندین کیلومتر از خط قرمزهای فرضی ذهنم دور بشم و به خاطر چهار تا کلمه خشک و خالی که البته در نهایت صداقت، قدم بزرگی محسوب میشد، اونطور به لرزه بیوفتم. البته جملاتی که بیان کردم با ظرافت تمام انتخاب شده بودن و نگرانی من از اونا نبود. نگرانی من ازونجا شروع شد، که تو فاصله زمانی بسیار کوتاه، داشتم به سوالات پشت سرهم تو جواب میدادم. از طرفی نشون میدادی ریلکسی و انگار که خیلی اینکاره ای، اما مثل روز روشن بود که موقعیت برای تو هم تعجب برانگیزه و فقط تو پنهان کردن احساسات از منی که اونموقع استروژن داشت توی مغزم ترشح میشد بهتر عمل میکردی. بعدها از مامانم شنیدم که بهش گفته بودی وقتی فارسی صحبت میکنی یخ میکنی. با خودم گفتم چطور فارسی حرف زدن براش سخت بوده، وقتی تو همون مکالمه سه چهار دقیقه ای، مرزهای وقاحت رو کیلومتر ها جابه جا کرد، و تصویر ذهنی من در مورد خودش رو، به فجیع ترین حالت ممکن خراب کرد. مثل شیشه ای که در اثر ارتعاش صدا تکه تکه میشه و جلوی چشمم می دیدم که چطور روی زمین می ریخت. و همون موقعی که از مغازه بیرون میومدم، طوری تلخی زبونت ته حلقم رو زده بود که میخواستم همونجا کف خیابون بالا بیارم. و اگر سر سوزنی در پیام ندادن بهت شک داشتم، عکس های پروفایلت رو که دیدم متوجه شدم احتمالن درگیر رابطه پیچیده دیگه ای هستی و این هم درکنار برخورد آزار دهنده ت، اینطور شد که پیام ندادم. حالا میخوام جواب سوالی که اول پرسیدم رو بدم. از چیزی پشیمون نیستم و کل این ماجرا، صرفن تجربه بامزه ای محسوب میشد. و جواب احتمالی سوال دیگه م، که تو بهش جواب ندادی و باز سکوت کردی بم نگاه کردی، اینه که حتمن همه رو اینطور نگاه میکردی. که معلوم بود بی قراری ازش می باره. که میخواستی بری و اینجا جات نبود. خوب شد رفتی. جدی میگم 

 

+این رو گذاشتم اینجا که بدونم هیچی برای پشیمونی وجود نداره. انقدر به خودت سخت نگیر. قول میدم همه چی درست میشه. بذار زمان حلش کنه

 

۹۷/۱۰/۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
Black Swan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی