Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

a girl who is creating herself

Black Swan

حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کآرام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آشفته است

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

یکمی امنیت

دوشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۰۹ ب.ظ

ظهر رفته بودم حمام. اومدم بیرون و دیدم مامانم نیست. فکر کردم خوابیده. رفتم سر جاش رو نگاه کردم و دیدم نیست. نور از لای پرده ی آشپزخونه روی زمین می تابید. من وایستاده بودم دم اتاق مامانم و تو اون لحظه نه چندان طولانی، حس میکردم تنها ترین آدم روی زمینم. از وقتی بچه بودم اگه مثلن از خواب پا میشدم و می دیدم کسی خونه نیست همینطور میشدم. شاید برای بقیه چیز عجیبی نباشه ولی برای منی که همیشه خونمون پر آدم بوده سخت بود. یه دفعه بچه بودم و صبح پاشدم دیدم کسی خونه نیست. اونموقع ها خیلی کسی موبایل نداشت و من فقط شماره خونه عمه م رو بلد بودم. زنگ زده بودم خونشون و گریه میکردم و با دختر عمه م حرف میزدم تا مامانم برگشت. امروز ظهر اول به مامانم زنگ زدم. بعد به خواهرم زنگ زدم. من هیچی اشاره ای نکردم ولی اون پرسید دلت برام تنگ شده؟ چجور فهمید نمیدونم. گفتم آره. و خیلی ناراحت بودم. من شروع کردم به حرف زدن، جلسه ش شروع شده بود و میخواستم قطع کنم، گفت اشکالی نداره. کلی حرف زدم. داشت میگفت تو هم افتخار منی. دلم گرم شد. قطع که کردم از خودم پرسیدم چرا از اولش یاد نگرفتم حرف بزن؟ کی فهمیدم همچین بار سنگینی رو خودم تنهایی باید به دوش بکشم؟ فکر میکردم از پسش بر میام، فکر میکردم وفتی تنهایی از پسش بر بیام همه میفهمن. نتونستم. به اندازه کافی قوی نیستم. ولی قوی تر میشم. قول میدم. به همه ی آدمایِ امنِ زندگیم.

۹۷/۱۲/۰۶ موافقین ۲ مخالفین ۰
Black Swan

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی